::: لبیک یا حسین... :::
"بسم رب الحسین(علیه السلام)"
وچه سخت است لبیک یا حسین(علیه السلام)گفتن.چه سخت است حضور در کربلا.
وچه راحت است لبیک یا حسین گفتن وچه راحت است حضور در کربلا وقتی که از کربلا قرن ها و سال هاست که گذشته است.
اما هیهات که حسین زمانمان هنوز غریب و مظلوم، فریاد هل من ناصر سر می دهد...
اما لبیک یا حسینگوها کجایند تا امام را نصرت دهند.
وقتی از من وتویی که سال هاست ، از کودکی با آمدن محرم الحرام لباس سیاه بر تن می کردیم و سینه می زدیم و حسین حسینی می گفتیم،البته شامی هم می خوردیم، سوال می پرسند که اگر در کربلا بودی چه می کردی،با استواری کلام ،شجاعانه و با جسارت چه حرف ها که نمی زنیم،
وتو چه میدانی که از قید،زن،دختر بچه ی سه ساله ات،کودک شش ماهه است ، نوجوان برومندت،برادرت، خواهرت والبته جانت گذشتن چه مفهومی دارد؟
بهتر است کمی صبر کنی و عجولانه به این پرسش ها پاسخ ندهی.
بگذار برایت بگویم که نکند تو همان کسی باشی که وقتی امام حسین(علیه السلام) از او خودش را خواست،اسب وزرهش را پیش کشید وگفت:من همین اسب وزره را می توانم برای یاری شما بدهم،
اماخودم نمی توانم برای کمکتان به جنگ بیایم،بالاخره زندگی ام چه می شود،زن وفرزندم چه می شود؟متاسفم.
و حسین از تو ، تاسفت را نمی خواهد،او کمکت را می خواهد.
و امام اسب وزرهش را هم ارزانی خودش کرد.
مطمئنی تو همان کسی نیستی که وقتی حسین(علیه السلام) از تو یاری خواست،بهانه آوردی وحسین(علیه السلام) تو را خطاب داد:
پس برو به جای دوری که ندای غربت مرا نشنوی.
اما هیهات که ندای غربت را داشت در همان لحظه می شنید.
از چه دم میزنی؟
به چه جراتی فقط حرف می زنی؟
یادت می آید آن روز که با نفست روبه رو شدی را...
آن روز را به خاطر بیار...
آن روز چه کردی؟
آن روز چه شد؟
نفس یا خدا
حق یا باطل
آخر کدام یک؟
چه قدر مرد هستی؟
اگر نمی دانی بدان این راه یک مرد می خواهد و نه یک نر...
همان اندازه که با نفست می توانی مبارزه کنی،همان اندازه هم می توانی امام زمانت را یاری کنی.
خودت را بسنج.
ببین کجای این مسیر ایستاده ای؟
اگر مرگ برایت احلی من العسل است و نه یک پایان
بیا که این راه هنوز ادامه دارد و
ندای هل من ناصر حسین(علیه السلام) ، بی جواب مانده است که
کل یوم عاشورا
وکل الارض کربلا.
- ۹۳/۰۸/۱۲
با التماس دعا و آرزوی موفقیت